سلام... خدا ....
یه هفته ای میشه ک دوباره همو میبینم، اره نتونستم بازم... اره ادامه دادم... از نظر تو گناه کارم، ولی نتونستم این حجم غم و تنهایی رو بدوش بکشم... .
با ندا روزی ک بیرون رفتنو شروع کردیم، خوشحال بودم، توی دلم گفتم یه رفیقی دارم ک میتونه اثر مثبتی بزاره، اما روز اخری شوک بدی بهم وارد کرد، به رو نیاوردم و خوب بودیمو میگفتیمو میخندیدیم، اما میدونستم باید بکنم این دندون خراب و فاسد رو ، هفته ی بعد بلاک کردمش
تنهایی بهم خیلی فشار میاورد، مشکلات مالی هم سرجای خودش، بی معرفتی ادما توی این دوره زمونه هم سر جای خودش، از تنهایی گریزون بودم، بهش پیام دادم و معذرت خواهی، قبلش کلی با خودم فکر کردم، گفتم فارق از جنسیت هامون ما فقط دوستیم، دو دوست خوب
میدونی خدا من سیاست ندارم، از اول هم نداشتم، میدونمم اخلاق گندی دارم، زود بهم برمیخوره، کینه به دل میگیرم، و میزارم کنار، چون مغرورم ، نمیتونمم جور دیگه باشم، از اول اینجوری بودم، دلیلش هم سختی های زیادیه ک توی زندگی کشیدم، خودت بهتر میدونی، خونواده ام و دعوا های خونوادگی و بعد اون سر سختی ها سره من دوران مجردی و بعد اون، سختی های دوران دانشگاه، میدونی پودر شدم، میدونی چه فشاری روم بود، ازدواجمم ازدواج خوش و خرمی نبود، اوایل عقد فکر میکردم نجات پیدا کردم، اما بعد از شب چله روم فشار بود، مجلس نامزدی میخواستم، همه بهم فشار میاوردن و شد اردیبهشت، اما اردیبهشت هم کنسل شد و افتاد حنابندون، خرید لوازم هم به کنار، دعوام با بابام دوران عقد هم به کنار، خیلی اذیت شدم... بعد اون دوران سخت بارداری، هورمونها، پول نداشتن عادل و نداشتن استقلال مالی، بعد بی پولی کشیدن ها، روزهای قبل عید... دنیا اومدن ایلیا و بستری شدنش... سختی های دوران شیر دهی و اینکه میگفتن شیرم خوب نیست... . ورشکستگی عادل روی کارش، وام روی سند، دوباره وام گرفتنش...
اذیتام زیاد بودن، سختی هام زیاد بودن، تاب و توانم دیگه اونقدر نیست ک بخوام تحمل کنم، زخم زبون شنیدن رو، پز دادن رو ، رفتار نامناسب و بی احترامی به خودمو، برا همینه کنار کشیدم، برای همینه ک پناه میبرم به کسی ک بزرگترین راز زندگیمه...
خدایا اومدم ک بگم چرا اینقدر توی زندگیم اذیت شدم، بهم قیافه ی درست و اندام خوب که ندادی، خونواده ی پولداری هم بهم ندادی، شوهر پولدار و موفقی هم ندارم، خونواده ش هم خودت میدونی دیگه چجوری ان ، خدایا پس کی قراره زندگیم روشن بشه، کی قراره منم شاد باشم، راضی باشم، کی قراره روی خوش زندگی رو ببینم، کی قراره از ته دلم شاد باشم و ارامش داشته باشم
یه بنده خدایی بهم گفت همه ی سختی های من توی زندگی مقصرش خودمم، اما هیچکس هم ندونه تو خودت بهتر از هر کسی میدونی گه چه وضعیتی داشتم، میدونی ک چه شرایطی داشتم ک جواب مثبت دادم، مجبور بودم خدایا ... مجبور بودم، تاب و توانم کم بود، من طرد شده بودم... شایدم هستم... بخدا که مجبور بودم و انتخابم نبود....
خدا، جهان هستی، کائنات، هرچی هستین... هوامو داشته باشین... بزارین منم روی خوش زندگی رو ببینم ... .